باریخ نیوز- غرب آسیا به دوران پیش از عملیات «طوفان الاقصی» باز نخواهد گشت. این عبارت کلیدی در صحبتهای بسیاری از سیاستمداران، کارشناسان و تحلیلگران حوزه روابط بینالملل دیده میشود. علاوه بر فرو ریختن افسانه شکستناپذیری ماشین جنگی رژیم صهیونیستی در منطقه غرب آسیا، سطح هماهنگی میان گروههای مقاومت نیز به مرحلهای غیر قابل بازگشت رسیده است. از زمان آغاز این نبرد، همچنان ارتش رژیم صهیونیستی درک درستی نسبت به اقدام احتمالی محور مقاومت در منطقه غرب آسیا ندارد. شبکه مقاومت در منطقه توانسته است با ایجاد سطحی از بازدارندگی در برابر اقدامات احتمالی آمریکا- رژیم صهیونیستی، سیاست تهاجمی را برابر اشغالگران دنبال کند. در این میان تل آویو نیز با کشتار بی رحمانه غیرنظامیان به اهداف اصلی خود در غزه نرسیده و شکست تبدیل به تقدیر بی چون و چرای این رژیم شده است.
یک کارشناس مسائل بین الملل در تحلیل طوفان الاقصی و ادامه جنگ اظهار داشت: اعتقاد من به عنوان یک کارشناس کوچک مسائل خاورمیانه این است که عملیات طوفان الاقصی یک نقطهی عطف و شگفت در روند مسائل منطقه است. این عملیات آنقدر غافلگیرانه بود که اسرائیلیها با فاصلهی سه، چهار روز توانستند خود را از حالت شوک خارج کنند و سر رشتهی امور را به دست بگیرند. باید گفت که این اتفاق بدون اغراق یک نوع شکست چند جانبه برای اسرائیلیها بود. صهیونیست ها در گفتمان اصلی خود مساله فلسطین را تمام شده تلقی می کردند اما این عملیات از نظر سیاسی برای آنها یک شکست محسوب می شود. آنها میگفتند که ما از مسالهی فلسطین عبور کردیم و در حال صلح با اعراب هستیم. این یک شکست بزرگ برای اسرائیل و برای گفتمان حاکم در اسرائیل بود. به لحاظ نظامی هم همین قدر بگویم که یک گروه مقاومت از نوار غزه که کلا ۳۶۴ کیلومتر است بیرون آمدند و توانستند در یک شعاع عملیاتی دوبرابر از نواز غزه پیشروی کنند و شهرک های متعددی را تحت کنترل بگیرند و به مدت سه چهار روز در سرزمینهای اشغالی در حال رفت و آمد و عملیات نظامی باشند. از نظر امنیتی هم برای اسرائیل شکست بود چرا که تمام سازمانهای امنیتی اسرائیلی نتوانستند چنین عملیاتی را پیش بینی کنند. اسرائیلیها خواستند این شکستهای چند جانبه را که در جامعهی صهیونیستی هم تاثیرات بزرگی داشت جمع کنند. این عملیات شکاف بزرگی در نظریه و منظومهی بازدارندگی اسرائیل ایجاد کرد. جامعهی اسرائیل مدتهاست که وجود امنیت را پیشفرض گرفته است و با حملهی حماس این پیش فرض متزلزل شد. طبیعی است که اسرائیلیها نمیتوانستند همچین تغییر و تحولی را تحمل کنند.
حسین جابری انصاری گفت: اولین کاری که اسرائیل همیشه بعد از اینگونه عملیاتها انجام میدهد استفاده از مزیت نسبیاش یعنی نیروی هوایی است. دست برتر اسرائیل نیروی هوایی است. از همین مزیت خود استفاده کرده و پی در پی به شکل کور و شاید هم از جهات دیگری هدفمند، کشتار و تخریب وسیعی را در شهرها و مناطق غزه انجام داده است. طبیعی است که ادعای اسرائیلیها این نیست که ما داریم کشتار جمعی میکنیم بلکه ادعای نابودی حماس را دارند. البته یک مقدار آشکار بودن و وقاحت در بین اسرائیلیها بالا رفته است. در این عملیات ما شاهد این بودیم که رییسجمهور اسرائیل به صراحت اعلام کرد که همهی فلسطینیهای نوار غزه مسوول عملیات حماس هستند چرا که اگر آنها حماس را قبول نداشتند خودشان این گروه را سرنگون میکردند، بنابرین ما هم تفاوتی بین حماس و مردم فلسطین قائل نمیشویم. میبینید که استانداردهای اسرائیلیها هم شفافتر و آشکارتر شده اند. با این حال تاکید آنها ادعایی پوچ مبنی بر ریشه کن کردن جنبش حماس است.
وی افزود: اجمالا تنها کاری که آنها توانستند بکنند این است که تعداد زیادی از کودکان و زنان را به شهادت برسانند. همچنین تعداد زیادی از خانهها و مناطق وسیعی از غزه مثل مساجد و بیمارستانها را ویران کردند. آیا با بمباران از هوا و با پیگیری چنین سیاست مبتنی بر کشتار کور امکان تغییر معادلهای که روی زمین ایجاد شده است در یک نبرد استراتژیک وجود دارد؟ همه میدانند که چنین امکانی وجود ندارد و خود اسرائیلیها هم این را میدانند منتها پیچیدگی صحنهی روی زمین باعث شده است که آنها نسبت به عواقب کار خود فکر کنند. گاهی به جلو میروند، گاهی به عقب میروند. اینها بخاطر پیچیدگی معادله روی زمین و نگرانی شدید آنها از روبرو شدن با شگفتی جدیدی حتی بزرگتر از شگفتی هفت اکتبر است.
این تحلیلگر مساول خاورمیانه بیان کرد: تنها با یک فرض اسرائیلیها میتوانستند با سیاست کشتار جمعی و زمین سوخته، تحولی روی زمین ایجاد کنند که بخش عمدهای از ساکنان فلسطینی نوار غزه را بیرون بریزند. یعنی مردم از غزه بیرون و به سمت مصر بروند. این مساله هم به چند دلیل اتفاق نیافتاده است و قاعدتا در افق آینده هم اتفاق نخواهد افتاد. یکی به این دلیل که ملت فلسطین تجربهی چند دهه گذشته از جنگ ۱۹۴۸ تا کنون را دارد و میداند که اگر از زمینش بیرون برود دیگر امکان بازگشت ندارد. بنابراین به زمینش چسبیده است. در همین زمین یک مقداری جا به جا میشوند اما اینکه بخواهند غزه را ترک کنند مورد تایید اکثریت فلسطینیها نیست. دومین دلیل این است که حتی دولتهای عربی هم تجربهی چند دهه گذشته را دارند و علیرغم اینکه دولتهایی مثل مصر یا برخی دولتهای عربی دیگر با نیروهای مقاومت و عملیات حماس مشکلاتی دارند و رویکرد نیروهای مقاومت با رویکرد و نگاه آنها فاصلهی زیادی دارد؛ اما آنها این درجه از فهم استراتژیک را دارند که اگر مرزها را به روی مردم غزه باز کنند هم صدمهی اساسی به مسالهی فلسطین زدند هم اضافه بر آن امنیت ملی خود را خدشهدار خواهند کرد چرا که مسائلی که در غزه وجود دارد به مصر و جاهای دیگری منتقل میشود. به همین خاطر دولتهای عربی در برابر باز کردن مرزها مقاومت کردند. ایستادگی ملت و ایستادگی مقاومت فلسطین و از سوی دیگر عدم همراهی دولتهای عربی مانع این تحول شده است. تا هنگامی که این تحول روی زمین اتفاق نیافتد، با کشتار کور از سوی اسرائیلیها هیچ چیزی تغییر نخواهد کرد. کشتار فقط رقم تلفات و قربانیان را بالا میبرد. از یک جهتی اسرائیلیها میتوانند نفرت و کینههای خود را ارضا کنند. به این معنا که بگویند ما ۱۵۰۰ تا کشته دادیم و حالا ۱۵ هزار نفر از فلسطینیها را کشتیم بنابراین نسبت ده برابر است. این آمار برای عقدهگشایی خوب است ولی برای سیاست راهبردی و ایجاد تغییر روی زمین تاثیری نخواهد داشت.
جابری انصاری در خصوص توانایی اسرائیل برای ادامه جنگ یا از بین بردن حماس اظهار کرد: من معتقدم حرفهایی که مقامات اسرائیلی میزنند چه نظامیها و چه سیاسیهاشان را باید در چند سطح از هم تفکیک کرد. یک سطحش سطح ابتدایی است که شوک شدید امنیتی بر اسرائیلیها وارد کرد و برخی از حرفهایشان ناشی از همین شوک بوده است. یک سطح بالاتر از این سطح نتیجهی جنون است. به نظر میرسد حملهی حماس خلاف همهی ارزیابیهای آنها بوده است. برخی گزارشها مثل فایل صوتی قدیمی نتانیاهو که در آن در مورد حماس میگوید که مسالهی حماس تمام شده است و ما بازدارندگی کافی را پیدا کردیم. بنابراین گزارشها چنین عملیات غافلگیرانهای در افق دید آنها نبوده است. به همین خاطر بخشی از سخنان مقامات اسرائیلی برآمده از جنون آنها است.سطح سوم اهداف و حرفهایی است که مبتنی بر استراتژیهای دراز مدت آنها است. بنابراین پاسخ نخست من این است که سه سطح از ادبیات سیاسی مقامات اسرائیلی را میتوان دید. سطح اول نتیجهی شوک، سطح دوم نتیجهی عصبانیت در حد جنون بخاطر ابعاد این عملیات و اینکه در پیشبینیهاشان وجود نداشته است و سطح سوم آن سطحی است که ناظر به عملیات و بررسیهای دراز مدت هست و باید جدیتر گرفته شود.
وی ادامه داد: بخشی از صحبتهای وزیر جنگ اسرائیل را برخی از شخصیتهای سیاسی اسرائیل پاسخ دادند. لیبرمن رهبر حزب خانهی ما که یکی از سیاستمداران تندروی اسرائیلی هم هست و تجربهی مسوولیتهای مختلفی در وزارتخانههای درجهی یک را داشته است. او صراحتا در پاسخ به وزیر جنگ اسرائیل که میگوید این جنگ طولانی مدت خواهد بود؛ اعلام میکند که کسانی که این حرفها را میزنند از واقعیت هیچ نمیدانند. علت حرف لیبرمن روشن است. جامعهی اسرائیل و ارتش اسرائیل آمادهی جنگها و نبردهای طولانی مدت نیست. جامعهی اسرائیل جامعهی مهاجر پذیر و مهاجر است. جامعهای نیست که قرنها اینجا زندگی کرده باشد. آنها میگویند قرنها پیش ما اینجا زندگی کردیم. ولی ساکنین اسرائیل در حال حاضر متعلق به جوامع و کشورهای دیگری هستند از جایی کنده شدند و به اینجا آمدند مثل گیاهی که جا به جا شده و آن استحکام لازم در زمین و در بستر طبیعی خود را ندارد و این یک جامعهی طبیعی نیست. نکتهی دوم اینکه اصلا ارتش اسرائیل هم بر اساس همین وضعیت جامعه و بر اساس ژئوپلیتیک و مساحت و امتداد این موجودیتی که اینجا درست شده است چنین وضعیتی دارد. یکی از اصول سه گانهی اسرائیل از زمان بن گوریون، نخست وزیر سابق اسرائیل، تا کنون این بوده است که در جنگهای سریع به پیروزهای سریع برسد. بنابراین جامعه و ساختارهای نظامی-امنیتی اسرائیل یک جنگ طولانی و دنبالهدار را نمیتواند تحمل بکند. اگر اتفاق بیافتد امر جدیدی است اما منطبق بر تاریخ منازعه چنین نبوده است. در تمام دهههای گذشته اگر بنا بود اسرائیلیها کاری بکنند حداکثر در یک بازهی چند ساعته یا چند روزه انجام میدادند. ضمن اینکه وضعیت منطقهای و وضعیت بینالمللی هم نمیتواند یک افق طولانی برای اسرائیل ایجاد بکند. اینطور نیست که یک پرانتزی باز شده و همینطور باز باقی خواهد ماند. معمولا تجربهی دهههای گذشته نشان میدهد که اگر چه آمریکاییها و غربیها برای عملیاتهای اسرائیل پوشش ایجاد میکنند و چک سفید به او میدهند اما چک سفید زماندار میدهند. یعنی در یک بازهی حداکثر چند هفتهای اسرائیل باید اهدافش را به جایی برساند و اگر نرساند لاجرم امواجی که ادامهی عملیات هم در درون اسرائیل و هم در منطقه و هم در سطح بینالملل ایجاد میکند و هم به دلیل اینکه ممکن است گزینههای دیگری گشوده و اوضاع از کنترل و مدیریت خارج بشود؛ کار برای اسرائیلیها سخت و دشوار خواهد شد.
کارشناس مسائل منطقه عنوان کرد: نکتهی آخر را هم عرض کنم. یک وقت اسرائیل با یک گروه نظامی مواجه است. یعنی با تعدادی چریک که مقدار تسلیحات و امکانات آنها محدود است. خب اسرائیلیها آنها را محاصره میکنند و از هوا و زمین ریشه کن میکنند. اگر چه همین امر هم به سادگی نیست. اما حماس یک گروه چریکی نخبهای نیست، حماس جزئی جدایی ناپذیر از بدنهی جامعهی فلسطینی هست. حماس بخشی از جامعهی بزرگ فلسطینی است. مجموعهای از مدارس از موسسات آموزشی از مساجد از سندیکاهای مختلف از بخشهای مختلف جامعهی فلسطینی به شمار می رود و بنابراین اصلا اسرائیل با یک واقعیت یک گروه نخبهای چریکی مواجه نیست که فقط بتواند آن را مهار کند. برخورد با حماس در جغرافیای کوچک غزه که یکی از متراکمترین نقاط جمعیتی جهان است و متوسط جمعیت فلسطینی در هر کیلومتر مربع غزه بیش از شش هزار و صد نفر است کار راحتی نیست. ویژگی مرحلهی جدید مقاومت از ۱۹۸۲ در لبنان و تاسیس حزب الله از ۱۹۸۷ یعنی انتفاضهی عمومی یا همان انقلاب سنگ در فلسطین تا به امروز خارج شدن مقاومت از حالت نخبهای خود است. امور مقاومت یعنی مردم، بنابراین ماموریت نابود شدن حماس اصلا محقق شدنی نیست.
وی ابراز داشت: اکنون دولت رژیم صهیونیستی تروریسم را به هر دو معنا اعمال می کند. تروریسم به معنای کشتار مردم بیگناه و همچنین به معنای وحشت آفرینی برای مردم بیگناه که هر دو نقض مقررات بینالمللی است توسط اسرائیل زیر پا گذاشته میشود. کاری که اسرائیلیها انجام میدهند عقیم است مگر اینکه به کوچ اجباری گستردهی فلسطینیها از نوار غزه منجر شود که پیشتر توضیح دادم چرا چنین چیزی اتفاق نمیافتد. بنابراین این فقط یک کشتار کور است و امکان ریشه کنی حماس هم وجود ندارد چرا که حماس در بستر حمایت مردمی دارد حرکت میکند همانگونه که حزب الله در بستر مقاومت مردمی شیعه لبنان عملیات میکردند. این از نوع گروههای قبلی نیست مثل زمانی که اسرائیل وارد لبنان شد و جنبش فتح و دیگر گروههای فلسطینی را از لبنان خارج کرد. علتش آن بود که آن گروهها در بستر مردمی لبنان قرار نداشتند و اتفاقا با بخشهایی از جامعهی لبنانی ستیزه داشتند و در لحظهی خطر جامعهای وجود نداشت که از آنها حمایت بکند. اما ریشه کنی حماس ممکن نیست چرا که حماس جزئی از جامعهی فلسطینی است. اگر تودههای فلسطینی در غزه مخالفت گسترده با حماس داشتند اجازه نمیدادند که وضعیت ۲۰۰۷ تا کنون در غزه ادامه پیدا بکند برای اینکه جنبش فتح، حکومت خودگردان و سازمان آزادی بخش فلسطین که رقیب حماس هستند انگیزه داشتند که غزه را در اختیار بگیرند. اگر جمهور مردم فلسطین در غزه مخالف حماس بودند حتما تا کنون تحولی اتفاق افتاده بود.آنوقت اصلا چنین بستری وجود نداشت که حماس بتواند همچین عملیاتی را با این ابعاد انجام بدهند. بنابراین ریشه کنی حماس یک ماموریت ناممکن است. یعنی اسرائیلیها هدفی را تعیین کردند که اگر مرتبط با شوک سطح اول ادبیات سیاسی یا مرتبط با ادبیات جنون است قابل فهم است. اما اگر مبتنی بر سطح سوم یعنی برنامهریزی بلند مدت تصور بشود یک تصور باطلی است که نتیجهای جز کشتار مردم نخواهد داشت.
وی در خصوص ضعف و بی عملب سازمان های بین المللی گفت: دو جور میتوان به این پرسش پاسخ داد. یک معنای تاریخی و در امتداد دهههای گذشته است. پاسخ اول ناظر به وضعیت عمومی سازمانهای بینالمللی به مسائل جهان است. یک بعد دیگر هم مرتبط با خاص مسالهی فلسطین و اسرائیل است که این یک مسالهی ویژه است. در آن پاسخ عمومی مساله این است که بین قوانین بینالمللی و حقوق بین الملل و واقعیت سیاست بینالملل یک شکاف بزرگ تاریخی وجود داشته است. شاکلهی سازمان ملل متحد منشور ملل متحد است. این منشور مقرراتی دارد که بسیاری از اجزای آن اعمال نشده است. قوانین و کنوانسیونهایی مثل کنوانسیونهای ناظر به اراضی اشغالی که ناظر به فلسطین است به طور خاص در طول دهه های گذشته بسیاری از مواضعش نقض شده است. در بحرانهای دیگر بینالمللی هم این شکاف را داشتیم. ما مسالهای داریم که شکاف بین مقررات بینالمللی و آنچیزی است که در حقوق بینالملل موضوع بحث است و آن چیزی که در عمل در سیاست و روابط بینالملل اجرا میشود. این یک مسالهی تاریخی است و متعلق به امروز نیست. امروز یکی از صحنههای آشکار سازی این واقعیت است. امروز این واقعیت خیلی عریان پدیدار شده است. یک بعد دیگر پاسخ مرتبط با وضعیت فلسطین در اسرائیل است.
جابری انصاری ادامه داد: مصوبات مجمع عمومی غیرالزام آور است مگر اینکه مبتنی بر قواعد خاصی استثنا بشوند. عموما قطعنامههای سازمان ملل در مجمع عمومی الزام آور نیست اما قطعنامههای شورای امنیت در فرض و بر روی کاغذ الزام آور است. در موارد بسیاری از مسائل بینالمللی شورای امنیت و اجزای مختلف سازمان ملل با تمام توان خود ورود کردند برای اینکه قطعنامههایی که تصویب کردند را اجرا بکنند. نمونهاش در مورد مسالهی هستهای ایران است. ببینید چقدر شورای امنیت به این مساله توجه کرد و چقدر در طول ربع قرن گذشته برای تحمیل مسائلی به ایران اعمال فشار کردند. اما وقتی نوبت فلسطین و اسرائیل میرسد دست کم از چهارم ژوئن ۱۹۶۷ که جنگ سوم اعراب-اسرائیل اتفاق اتفاد؛ اراضی ۱۹۶۷ فلسطین اشغال شد ما قطعنامهی ۲۴۲ شورای امنیت را داشتیم که صراحتا بیان میکند اسرائیل باید مناطق اشغالی یعنی ۲۲ درصد خاک فلسطین تاریخی را آزاد کند. مضمون این قطعنامه در قطعنامههای بعدی هم تکرار شده است کنفرانس صلح مادرید بر اساس همین قطعنامهها شکل گرفت و به صلح در برابر زمین رسیدند اما عملا اسرائیلیها اجرا نکردند و با متن این قطعنامه بازی کردند. اسرائیلیها میگویند قطعنامه به اراضی اشغالی در معنای کلی اشاره کرده است نه اینکه مناطق به خصوصی را تعیین کرده باشد پس آزادسازی این مناطق به اختیار خود من است و من میتوانم بخشی از این مناطق اشغالی را آزاد کنم چون شورا از من نخواسته است که از همهی این اراضی عقب نشینی بکنم. میبینید که چطور بازی با کلمات میکنند. مسالهی اسرائیل در سازمان ملل اینگونه است.
وی عنوان کرد: شما به این نکته توجه کنید که عضویت اسرائیل در سازمان ملل منوط به اجرای قطعنامهی تقسیم بوده است. تا کنون اسرائیل قطعنامهی تقسیم را اجرا نکرده است.اعلامیهی تاسیس دولت اسرائیل مبتنی بر دو حق ادعایی آنها است: یک حق تاریخی قوم یهود بر این سرزمین، دوم قطعنامهی تقسیم مجمع عمومی سازمان ملل متحد. این یعنی اعلام تاسیس کشور اسرائیل منوط به قطعنامهی تقسیم بوده است. عضویتش در سازمان ملل منوط و مشروط به اجرای قطعنامههای دیگری بوده است که سازمان ملل اعلام کرده است. در واقع مشروعیت بینالمللی و قطعنامههای بینالمللی در آنجایی که در خدمت اهداف اسرائیل هست اجرا میشود اما در آنجایی که خلاف منافع اسرائیل است هر کار که دلشان بخواهد انجام میدهند و کسی هم نمیتواند به آنها بگوید که بالای چشم شما ابرو است. اگر کسی تردید دارد، تجربهی روند صلح را نگاه بکنند. از سال ۲۰۰۰ بخاطر فرمولی که اسرائیلیها در برابر مذاکره کنندهی ارشد فلسطینی، مرحوم یاسر عرفات، گذاشتند که همان توافق اسلو نهایی بشود. بن بست در مذاکرات صلح در کمپ دیوید دوم ایجاد شد. آقای عرفات گفت من نمیتوانم همچین چیزی را امضا بکنم چون شکاف بزرگی بین آنچه که شما به من میگویید وضع نهایی باشد با حداقل اهداف ملی، ملتم وجود دارد. من اگر این را امضا بکنم مردم فلسطین من را خواهند کشت و من نمیتوانم به عنوان رهبر ملت فلسطین این را امضا بکنم. بنابراین ایشان بدون توافق به فلسطین برگشت و از سال ۲۰۰۰ تا کنون روند صلح متوفق شده است. کسی به اسرائیل هم نگفته است که بالای چشمات ابرو است. کسی نگفته است که چرا روند مذاکرات صلح را متوقف کردید؟ روند صلح مادرید خلاصهاش فرمول صلح در برابر زمین بود. یعنی اسرائیل که کل سرزمین فلسطین ، بیست هفت هزار کیلومتر مربع را تحت اشغال خود دارد؛ بخشی از آن را یا ۲۲ درصد از آن را که متمرکز بر قطعنامهی ۲۴۲ و ۳۳۸ شورای امنیت سازمان ملل هست؛ به فلسطینیها بدهد برای اینکه فلسطینیها بپذیرند که این منازعه تمام شد. رهبری فلسطین حداقل امضا بکند که منازعهی تاریخی ما تمام شد و ما نسبت به باقی سرزمین فلسطین ادعایی نداریم. اسرائیل این کار را نکرده است و از سال ۲۰۰۳ تا کنون که گفتمان راست در اسرائیل حاکم است خلاصهی منطقاش این است که دلیلی ندارد ما به فلسطینیها چیزی بدهیم. چرا اصلا ما باید به فلسطینیها زمین بدهیم. همین که هست. همین وضعیت را فلسطین باید تحمل کند. این عملا مذاکرت صلح را نابود کرده است. هیچ قدرت بینالمللی هم دخالت نکرده است. این خلاصهی همان فاصلهی فاحش واقعیتهای عرصهی بینالملل و حقوق بینالملل هست و در مورد حقوق اسرائیل و فلسطین استثنای اسرائیل بر تمام قواعد بینالمللی که در تمام دهههای گذشته وچود داشته است.
وی در خصوص نگاه ها به ورود ایران و حزب الله به جنگ غزه بیان کزد: از منظر مقاومت فلسطین من به آن نگاه میکنم. آیا اصلا مشکل فلسطین اینطور است که باید یک دولتی از بیرون دخالت کند؟ منظر دوم هم، همان سه دایرهی سیاست خارجی ایران است. از منظر مقاومت فلسطین ربطی به ورود دولت و موشک زدن حل نمیشود. اگر آزادی فلسطین با موشک زدن حل میشد در زمان صدام با موشکهایی که صدام زد باید مشکل حل میشد. اگر با چند موشک فلسطین آزاد میشد، رهبر لیبی قذافی، آماده بود که همچین کاری را انجام دهد. یک دورهی طولانی قرار بود که فلسطین توسط ارتشهای عربی آزاد شود. چند جنگ کلاسیک اتفاق افتاد که در نهایت بعد از ۱۹۷۳ آخرین جنگ، چهارمین جنگ، دولتهای عربی نتوانستند در تحقق این شعار موفق بشوند.مسالهی جنگ کلاسیک با خروج مصر از منازعه و ورود به کمپ دیوید و صلح کردن با اسرائیل مختومه شد. برخی میگویند جنگ را چون سادات دنبال میکرد به نتیجه نرسید. این حرف را در مورد جمال عبدالناصر میشود؟ ناصری که در یک دورهای در مصر جماهیر و تودههای ملت اعراب برای او هلهله میکردند. روزی که او بعد از شکست در جنگ۱۹۶۷ استعفا داد، میلیونها نفر از همهی شهرهای مصر و پایتختهای عربی بیرون آمدند و گریه میکردند که استعفایش را پس بگیرد. او محبوبیت گستردهای داشت و واقعا میخواست فلسطین را آزاد بکند اما نتوانست. معادلهی جنگی جواب نداد. ممکن است برخی بگویند اعراب فرق میکنند آنها ایمانشان کافی نبود و از این دست حرفها اما جنگ واقعیتهای خود را دارد. من از آنها میپرسم آیا شما فقط با اسرائیل در جنگ طرف هستید؟ قطعا طرفهای دیگری هم از سمت اسرائیل به جنگ وارد میشوند. اگر شما صد موشک بزنید آنها ضربدر صد میکنند و به شما خواهند زد. این نشان دهندهی عدم شناخت است. مسالهی فلسطین مبتنی بر انتفاضه و مقاومت باید دنبال شود. عهد جدید فلسطین این است. نه جنگ کلاسیک نه مقاومت نخبهای بلکه ترکیبی از مقاومت مردمی و انتفاضه.
وی ادامه داد: آیا در این شرایط آیا ورود بازیگران دیگر به نفع فلسطین خواهد شد؟ من به عنوان یک کارشناس کوچک که بیش از سه دهه مسالهی فلسطین را به شکل تخصصی دنبال کردم عرض میکنم که ورود بازیگران دیگر به این شکلی که الان هستیم بیش از آن که به نفع فلسطینی باشد به ضرر آنها خواهد بود. چون ورود بازیگران دیگر میز بازی را چپه میکند و بحران را بینالمللی میکند و طرف حساب به جای اینکه اسرائیل باشد قدرتهای دیگر خواهند بود. این مساله شرقی و غربی هم ندارد. فراموش نکنیم که اتحاد جماهیر شوروی اولین دولتی بود که اسرائیل را به رسمیت شناخت. واقعیتهای تاریخ را فراموش نکنیم. این معرکه یک معرکهی استراتژیک دراز مدت است. همانطور که ۱۸ سال مقاومت در لبنان جنگید و با استفادهی حداکثری از حداقل امکانات توانست اسرائیلیها را از لبنان در سال ۲۰۰۰ بیرون کند همانطور که مقاومت و انتفاضهی فلسطین توانست در درون سرزمین فلسطین تاریخی، عقب نشینی بیقید و شرط بر اسرائیل بر آریل شارون که یکی از تندرو ترین سیاستمداران تاریخ اسرائیل بود تحمیل بکند به همین شکل باید گام به گام و ذره ذره قدرت درونی اسرائیل و حمایت بیرونش مستهلک بشود. جریان آزادی فلسطین جریان کوتاه مدت نیست ما با یک روند بلند مدت مواجه هستیم و به نظر من طرف فلسطینی به خوبی این مساله را درک کرده است.
جابری انصاری تصریح کرد: حالا از زاویهی خودمان این مساله را نگاه کنید. ما به عنوان یک دولت-ملت اقتضائات مخصوص به خودمان را داریم. شرایط و مجموعهی مسائل خودمان را داریم. درست است که ما به مسائل امت اسلامی اهتمام داریم اما نیازهای دیگری هم داریم که باید بین آنها جمع بکنیم و به وظیفهی ملی خودمان عمل کنیم. سختی کار در همین جاست که ما بتوانیم بین این اهداف که تناقضهایی با هم پیدا میکند جمع بکنیم. من فکر میکنم که در برآیند حرکت ما بعد از انقلاب اسلامی در چهار دههی گذشته هر جا توانستیم خوی این تناقضات را مدیریت بکنیم و تلفیق بهتری از این دوایر بدهیم؛ معمولا موفقیتها ما بیشتر بوده است. ما هر جا به سمت شعارزدگی رفتیم یا روی یکی از این دایره تمرکز کردیم؛ هزینههای زیادی دادیم. امید من این است که دچار شعار زدگی نشویم. صحنهی فلسطین هم نیاز به شعار ندارد. به هم ریختن اوراق به نفع فلسطین نخواهد بود. فلسطین از هفت اکتبر شروع نشده است. اولین بار نیست که گروهی دارند تلاش میکنند تا فلسطین را آزاد کنند. بسیاری از شکستها ناشی از تکرار اشتباهات است. یک ملت و نخبگان آگاهش باید از تاریخ درس بگیرند. من چرا عرض میکنم که در افق دیده نمیشود که فلسطینیها از غزه خارج شوند چون در بستر تجربهی تاریخی است. اگر امروز سال ۱۹۴۸ بود ذیل این بمباران هم بخش زیادی از فلسطینیها خارج میشدند و دولتهای عربی هم مرز را باز میکردند. اما چون تجربهی تاریخی دارند یک اشتباه را دوبار تکرار نمیکنند. چرا ملت فلسطین بیرون نمیرود؟ چون میداند اگر زمین را ترک کند دیگر امکان بازگشت ندارد.
وی تصریح کرد: مسالهی فلسطین برای من یک مسالهی بسیار مهم است. من سه سال در خانه نشستم اما الان برای مسالهی فلسطین صبح تا شب دارم مصاحبه میکنم و مینویسم. من معتقدم ایران به عنوان یک دولت اسلامی و یه عنوان یک دولتی در خاورمیانه باید به مسالهی فلسطین اهمیت بدهد. اکنون مسیحیان در فلسطین جلودار مبارزه با اشغال اسرائیل هستند. شما نگاه بکنید بخشی از رهبران مقاومت فلسطین مسیحی هستند. برخی از چهرههای معروف مقاومت فلسطینی مسیحی هستند. بنابراین در عین حال که اهتمام کامل به مسالهی فلسطین دارم و دولت ایران هم در حد وسع خودش باید به این مساله توجه کند اما در عین حال عرض میکنم که جای برخورد شعاری و احساسی نیست. مدیریت استراتژیک نباید تسلیم موج سازیها و شعارزدگیها نشود. من معتقدم علیرغم برخی تندیها در ادبیات سیاسی در برآیند آن چیزی که انجام شده، همان چیزهاییست که دولت ایران میبایست انجام میداده است. اگر هم ادبیاتهای نادرستی را در سطوح پایین از برخی دیدیم اما همان افراد در جای دیگری ادبیات خود را اصلاح کردند، یعنی نشان دادند که ما باید این مجموعهها را با هم جمع بکنیم.
همهی این حرفها برای شرایط عادی است. ما داریم از شرایط تا به امروز حرف میزنیم. اگر قرار باشد کسی بخواهد در این مجموعهی بازی به ویژه از درون اسرائیل اقدامات غیر قاعده انجام بدهد و میز را چپه بکند و بروند سراغ اقدامات آخرالزمانی، در آن صورت هیچ تضمینی وجود ندارد که صحنه به همین شکل عقلانی باقی بماند در آن صورت اوراق به هم خواهد ریخت. آن بحث دیگری است. ما داریم از شرایط تا به امروز حرف میزنیم.
وی تاکد کرد: آمریکاییها فقط برای حمایت به سرزمینهای اشغالی نیامدند. آمریکاییها برای رسیدگی به اهتمامات بینالمللی تازه دارند خود را در منطقه سبک بال میکنند. آمریکاییها به شدت نگران هستند که کسانی درون اسرائیل آنها را در برابر عمل انجام شده قرار بدهند که میز چپه را بکند و جبهههای دیگری گشوده بشود و صحنهی شبه آخرالزمانی در منطقه اتفاق بیافتد که آنها را وارد ورطه خواهد کند. درست است که آنها قدرت آتش بسیار بالایی دارند اما در جنگ باید تن بدهند به این آب و وارد گود شوند. آمریکاییها از تجربهی افغانستان از تجربهی عراق درسهایی یاد گرفتند. اینطور نیست که شما در یک منطقه شیرجه بزنید و ماجرا را جمع کنید. اینکه امروز اسرائیلیها میگویند ما جمع میکنیم، ریشه کن میکنیم؛ ساده اندیشانه است. اگر قرار باشد که این اهداف پیگیری بشود من فکر میکنم بیش از همه برخی از بازیگران بینالملل احساس خطر میکنند. الان علائم اولیهای از فاصله گرفتن آمریکاییها از اسرائیلیها دارد خودنمایی میکند. در هر صورت اگر میز چپه بشود شرایط جدیدی پدید میآید و شرایط جدید اقتضائات جدید خواهد داشت.