اختصاصی باریخ نیوز- تحولات و تغییرات در جامعه به سرعت در حال شکلگیری است و بر ساحتها و شئون مختلف جامعه تاثیر گذار است. لذا نمیتوان از مواجهه با تغییرات گریخت یا در مقابل آن ایستادگی کرد؛ بلکه باید این تغییرات را مناسب و متناسب با ساختارهای فرهنگی جامعه در نظر گرفت. این در حالی است که مشکلات متعدد جامعه در حوزههای ختلف از جمله وضعیت اقتصادی و معیشتی از یک سو و رویکردهای فرهنگی و اجتماعی از سوی دیگر باعث شده تا آنچه از نگاه جامعه و حاکمیت نسبت حکمرانی مطلوب برداشت میشود تفاوت چشمگیری با یکدیگر داشته باشد. از سوی دیگر امروز جامعه با یک تغییر نسلی مواجهه است و خواستهها و مطالبات این نسل دیگر نسلهای گذشته متفاوت است و برای بدست اوردن آن تلاش میکند. در نتیجه به نظر میرسد که حاکمیت باید بتواند با یک زبان متشرک با این نسل و کلا جامعه به گفت و گو بنشیند؛ مطالباتشان را بشوند و در راستای تحقق آنها برآید تا جامعه نیزدر همگرایی مثبت دولت- ملت از حاکمیت تبعیت داشته و حمایت کند. دکتر مهدی مطهرنیا تئوری پرداز سیاسی و آینده اندیش سیاسی و اجتماعی در این خصوص معتقد است که مساله زبان مشترک نیست بلکه گفت و گو است. گفت و گو باید به گفت و شنود بیانجامد و آن را به رسمیت بشناسیم. آنچه در ذیل میآید کفت و گوی باریخ نیوز با دکتر مهدی مطهرنیا است که ازنظر میگذرد.
*اعتراضات اخیر در جامعه را چگونه تحلیل می کنید و آن را از کدام دسته از جنبشها بر میشمرید؟
در مرحله نخست برای پاسخ به این پرسش به نظر میرسد که باید به بررسی چند مفهوم و اصطلاح پر معنا بپردازیم. در اردبیات سیاسی در قسم بندی دگرگونیهای اجتماعی از منظر تئوریهای انقلاب چند واژهسار یا اصطلاح معنادار و قابل تعریف داریم که عبارتند از انقلاب که منظور انقلابهای کلاسیک است، انقلابهای توسعه محور و جنبشهای نوین اجتماعی است. انقلابهای کلاسیک مانند انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب اکتبر روسیه، انقلاب مائوئیستی در چین انقلابهایی هستند که از ویژگیها و مختصات تعریف شده در ادبیات سیاسی برخوردارند و جهت گیریهای خاص تعریفی و شاخصههای ویژه خود را دارند. در کنار آنها انقلابهای توسعه گرا قرار دارند. انقلابهایی که رهبری و سازماندهی آنها محدودتر و اهداف آنها شفاف تر است و باز هم نسبت به انقلابهای کلاسیک ازگستردگی زیادی برخوردار نیست و اساسا بیشتر وجه سیاسی معطوف به ایجاد توسعه را مدنظر قرار می دهد. مهاتما گاندی گرچه یک انقلاب بزرگ ایجاد کرد؛ اما این انقلاب را در برابر استعمار هند انجام داد و هدفش ایجاد یک ساز و کار توسعهگرا در هندی بود که دارای سابقه تمدنی بالا بود یا مهاتیر محمد و انقلابی که در کشور خودش به انجام رساند. جنبشهای نوین اجتماعی مفهومی است که فوکو مطرح میکند و از جنبشهای نوین اجتماعی صحبت میکند. جنبشهایی که بسیار گستردهاند و باز رهبری و سازماندهی در آنها کمتر است ، رهبری در آنها مشخص نیست یا بهتر است بگویم رهبر آنها مشخص نیست و اگر رهبری وجود دارد رهبری گروهی باز و به اصطلاح بی سر و ولنگار است. من از واژه سار یا اصطلاح دیگری استفاده میکنم و بر این باورم که در هزاره سوم ورود ما به عصر جنبشهای نوین اجتماعی نیست و گامی بالاتر ضرب آهنگ تغییرات و تحولات رخ می دهد و آن را باید جنبشهای نوین فرا اجتماعی نامید و نوینی که در جنبشهای نوین اجتماعی بود از آن باز پس گرفت. امروز باید بگوییم که ما دگرگونیهای اجتماعی را در حوزه جامعه شناسی سیاسی در چهار وجه میبینیم. انقلابهای کلاسیک، انقلابهای توسعه گرا، جنبشهای اجتماعی و جنبشهای نوین فرا اجتماعی که متاثر از انقلاب صنعتی و فناوریهایی هستند که شبکههای اجتماعی را گسترش دادند و یک جامعه فرا اجتماعی و فرا ملی حتی والا تر و بالاتر از جوامع میان فراملی را تشکیل دادند. اگر ما در مرحله نخست بعد از جنگ جهانی دوم نسلی داریم که به ان نسلxمیگویند و بعد نسل y از آنها زاده میشود و با رشد فناوریهای ارتباطی در حوزه فناوری و تاثیر آن بر جهان عینی ما ما شاهد شکل گیری نسل Z هستیم؛ در آستانه ورود آدمی به گوی بلورینی که من در سال 2015 مطرح کردم بشر وارد عصر شبکههای فرا اجتماعی میشود. مرگ فاصلهها کامل می شود و مکعب مرگ فاصله ها که قبلا از آن سخن گفتم به سرعت در حال تکمیل است. مرزهای ملی کاملا در حال فروریزش هستند و دورانی شروع شده که نو تطبیق گرا هستند و این دوران نو تطبیقگرا به واقع ما را به سمت و سوی یک اومانیسم جدید پیش میبرد که گرچه از گفتمان اومانیستی قبلی درمدرنیتهای که در غرب اثر میپذیرد و حامل و باردار آن است ؛در آن متوقف نشده و امر جدیدی را شکل میدهد.
*به زودی دوران روح مصنوعی شروع میشود
*تاثیرتغییرات نسلی و شبکههای اجتماعی را در اعتراضات اخیر چطور می بینید؟
ما وارد هزاره سوم شدیم عصر هوش مصنوعی است و همانگونه که بارها تکرار کردم به زودی دوران روح مصنوعی شروع میشود و اگر قرن بیستم قرن شکافت اتم بود قرن بیست و یکم شکافت زمان را داریم و شبکههای اجتماعی به شبکههای فرا اجتماعی تبدیل خواهند شد چرا که به زودی مرگ رسانا سخت افزار در رسانه ارتباط بسیار کمرنگ خواهد شد. بدین ترتیب که با استفاده از فناوریهای نوین نسل جدیدی که من آنها را نسلA میدانم به میدان خواهند آمد. این نسلA خود را در جوامع گوناگون نشان میدهد مخصوصا در جوامعی که از منظر دگرگونیهای اجتماعی و سیاسی تحت فشار بودهاند. یکی از این جوامعی که در بین جوامع گوناگون جهان کنونی بسیار تحت فشار بوده جامعه ایران پس از انقلاب است. ایران در سال 57 یک انقلابی انجام داد که خود را در 3 چهره نشان میدهد. هم ویژگیها و مختصاتی از انقلابهای کلاسیک؛هم ویژگیها و مختصاتی از انقلابهای توسعه گرا و هم مختصاتی از جنبشهای نوین اجتماعی را دارد. اگرچه هبری دارد که بسیار کاریزماتیک عمل میکند ولی در عین حال بدنه قدرتمند و ملتی فربه شده از منظرفرهنگ تاریخی در آن حضور دارند. اگر چه یک انقلاب کلاسیک است و ساماندهی و رهبری دارد ولی خشونتش به میزان انقلابهای کلاسیک قبلی نیست و آدمهای توسعهگرا در آن دیده میشوند که درون آن عنصر سازندگی و اصلاحات به سرعت خود را در دهه دوم وسوم انقلاب بروز و ظهور میدهد و در عین حال نسلی را تربیت میکند که محصول گذاراز نسل X به Y وY به Z است و دوباره یک نسل آفرینش گر به وجود میآورد که من اسم آنها را نسل A گذاشتم.
* نسل A خلق کننده و آفرینشگر است
این نسل Aنسلی خلاق ، خلق کننده و آفرینشگر است. تابع نیست بلکه خالق است. ظاهرا نشان میدهد که از منظر فرهنگی بر علیه آنچه حاکم است عصیان میکند. ولی از آنچه حاکم است و اثری که از حکومت اوضاع حکام گرفته به نفع خود استفاده میکند. چنانکه هر عملی را عکسالعملی است به همان نسبت در جهت معکوس. این یا وجود اینکه تحت تاثیر بسیاری از مقتضیات فشارهای مادی و جلوههای عینی و جسمی قرارد ارد امروز آزادی را بر هر چیز دیگری رجحان میدهد و تعریفی که از آزادی دارد تنه به تنه رهایی میزند.اگر نسل قبل نسلی باشد که چگوارایی عمل میکند؛ مثلا اگر روسری از سر بر میآید به واسطه ایجاد یک فضایی است که بتواند طغیان خود را به نمایش بگذارد. این نسل از سر افکندن روسری را به عنوان یک حرکت معنادار و تعریف شده در خلق تعریفی از آزادی ارائه میدهد که نه به عنوان یک حرکت سیاسی یا حتی اجتماعی بلکه به عنوان یک سبک زندکی است. این نسل آفرینشگر است و تصویری جدید از المانها و نشانگان موجود در صحن اجتماع نشان میدهد. ممکن است یک دهه چهلی یا شصتی و هفتادی اگر روسری از سر بر میدارد یا روسری بر سر میگذارد میخواهد یک عمل انقلابی انجام دهد. نسل جدید به این اقدام به عنوان یک سبک زندگی نگاه میکند. این است که اکنون میبینیم پیوندی میان بخش مهمی از کسانی که در دو طرف قضایای حجاب قرار دارند به وجود میآید. نسلی که خواهان برداشتن آن است از گذاشتن آن حجاب توسط دیگران حمایت میکند و نسلی که خواهان گذاشتن آن بر سر است از نسلی که میخواهد آن را از سر بردارد حمایت میکند. اینها نسلی هستند که به قول معرفت شناسی باشلاری تحت گفتمانهای گذشته را خود را تعریف نمیکنند بلکه گفتمان جدیدی را میآفرینند که از دقایق گفتمانهای قبلی تاثیر پذیرفته اما خود را زندانی آن دقایق نکرده است. لذا چیزی که در ایران بوجود می آید بسیاری از افراد آن را پست مدرنیسم میدانند ومن آن را پساپست مدرنیسم میدانم. عدهای آن را تحت تاثیر شبکههای اجماعی میدانند من آغازی بر شکلگیری شبکههای فرا اجتماعی میدانم. میگویند اعتراضات اخیر پست مدرنیستی است. متنوع؛ متکثر و چند قومی است و در عین حال که کثرت محور است ولی وحدت گرا است. خیلیها میگویند این متکثر بودن و قومی بودن به تجزیه میانجامد اما چون فرا اجتماعی است در عین حالی که تکثر دارد تکثر را به وحدت و وحدت را در آینده به کثرت تبدیل خواهد کرد. البته نه کثرت از هم پاشیده بلکه کثرت ازاد ولی پذیرنده قوانین.
* نقش اقشار مختلف مخصوصا زنان را در اعتراضات اخیر چگونه تحلبل میکنید؟
عدهای میخواهند این مسیر را تغییر دهند. عدهای که میفهمند عالمانه وارد میشوند. عدهای میگویند پست مدرن است چون فمنیستی و زنانه است و شعارش هم زن ، زندگی و آزادی است. زنانه محور وزنانه حضور است و در عین حال محصول شتابی از پیوند مردان با زنان در نسل گذشته است. مردان وزنانی که تحت فشارهای گوناگون در سبک زندگی قرار گرفتند و این فشارها اخیرا در جامعه ایران افزایش پیدا کرده است. به گونه ای که در هر محفلی قرار شد نوعی نظارت ایدوئولوژیک حضور داشته باشد. حضور روحانیون در مدارس، حضور بیشتر در دانشگاهها و مراکز ونهادهای اجتماعی ولی جنبه فمنیستی آن ظهور پیدا کرد. عدهای دیگر میگویند این جنبش سکولاریستی است و فارغ از مطالبات دینی و دغدغههای دینی است. بله ؛ اما لائیتسه نیست. اگر بخواهیم سکولاریسم را به معنای لائیسته بیخدایی محض بدانیم در آن نیست. نوعی نگرش معنادار و تعریف شده به دین ازمنظر سیاسی وجود دارد. حضور دین در عرصه حکومت و حاکمیت و اجبار دینی در عرصه عمومی یا حیات عمومی به تعبیر هانا آرنتی را پذیرا نیست. ولی ضد دین نیست و اگر بخواهند چهرهای ضد دین از آن درست کنند در واقع به دنبال ایجاد فضای تخریب آن بر میآیند. ولذا تحت تاثیر شبکههای رسانهای است. من در سال 2010 اتاق شیشه ای؛ سال 2015 گوی بلورین را گفتم و الان معتفدم با شکست مرگ فاصلهها و پیشرفت مرگ فاصله ها بالتبع ما اثرات شبکههای اجتماعی و ورود به عصر فرا اجتماعی را در این زمینه خواهیم داشت. لذا نسلی به نام نسلA در حال پدید آمدن است و اگر در این جریانات کمال بپذیرد آفرینشگر است. این نسل خود نه تنها در ایران و منطقه بلکه در نظام بینالملل همانگونه که می بینیم در این چند هفته اخیر ماهی نگذشته توانسته است اثرات بینالمللی به جا بگذارد. اگر چه گفته میشود حمایتهای بیرونی از منظر دشمنان نظام حاکم بر نظام جمهوری اسلامی ایران نیز میتواند به آن کمک کند ولی آنقدر این حرکت دارای ویژگیهای خاص است که به این سرعت این اثرات را در جامعه جهانی از خود به جای بگذارد که ما در این دو هفته اخیر آن را شاهد بودیم.
* دموکراسی یک سبک زندگی است
*اعتراضات اخیر را از چه جنسی میدانید؛ ازجنس اعتراضات سال 88؛ 98 یا رویکردی اعتراضی دیگر یا اساسا فراتر از اعتراضات اقتصادی و به نوعی سبک زندگی؟
من اعتراضات را اخیر را جنبش فامیلی نام نهادم. درهفته اولی که به وجود آمد گفتم این محصول نگاه به دموکراسی به عنوان یک سبک زندگی است و چیزی است که سالها است بر روی آن پای میفشارم. این که دموکراسی تنها یک سیستم حکومتی نیست بلکه یک سبک زندگی است که انعکاس آن در صحن عمومی جامعه به صورت نظام حکومتی دموکراتیک حاصل میشود. دموکراسی میتواند در قالبهای گوناگون پادشاهی مطلوبه ، در قالب جمهوری، در نظام فدرالیستی و در نظام کنفدرالیستی خود را نشان دهد. زمانی دموکراسی به عنوان یک روح در ساختارهای سیاسی میتواند حضور داشته باشد که به صورت سبک زندگی به آن نگاه شود. فقط در صحن عمومی جامعه یعنی حوزه سیاسی امر سیاسی و زندگی سیاسی محدود نشود و در حوزه اجتماع باشد. ما در خانوادهها دموکراسی را شاهد باشیم. در خانوادهها خانواده به عنوان بک مجمع دموکراتیک اداره شود و حتی پیوند فرد با فرد و ارتباط نفوس ادمی در وجود فردی به عنوان فردیتهای متکثر هم دموکراتیک باشد. من بارها تکرار کردم و باز هم تکرار میکنم که ما فرد داریم ولی فردیت نداریم. چرا که هر فرد خود یک جامعه است و اجتماعی از نفوس مختلف است که دو نفس معروف آن نفس عماره و لوامه هم باید با یکدیگر دموکراتیک در درون فرد تقسیم کار کنند. اگر دموکراسی را به عنوان یک سبک زندگی بدانیم حتی فرد در فردیت خود به دموکراسی پایبند است. اجتماع در فضای اجتماعی فارغ از مساله سیاست، حکومت و حاکمیت به دموکراسی نیازمند است و زمانی که به صحن عمومی جامعه امر سیاسی و زندگی سیاسی کل میگیرد در انجا دموکراسی در جلوههای گوناگون به مثابه روح فرمها و شاکلهها باید خود را به نمایش بگذارد. اگر اینگونه شد یک نظام ، کشور و مردمی دموکراتیک زیست خواهند کرد و اصالت دموکراسی خود را نشان خواهد داد. لذا دموکراسی به عنوان سبک زندگی مطرح است و این اندیشهای است که من سالها است بر آن صحه میگذارم و پای فشردم. لذا این جنبش یک جنبش خانوادگی است اگر چه در مصدر و نوک پیکان آن زنان قرار گرفتند ولی زن خود را جدای از مرد مفروض نمیکند. فمنیسم به عنوان جنبشهای فمنیستی رادیکال ضد مردان نیست. لذا در کنار زن شعار زندگی میدهد. زن اول واژه زندگی است. زنی که می خواهد در اجتماع زندگی کند می داند که نقطه کمالش ارتباط با دیگر همنوعانش در یک حقوق برابر با قبول تمایز از منظر جغرافیای شکلی و اندامی است. ولی این تمایز نه به معنای تفاوت که در معنای تکمیل است.
* زمانی که « آزادی» باشد «عدالت» میتواند استحکام پیدا کند
دختر و زن ایرانی وقتی از زن میگوید و به زندگی رجوع میدهند؛ یعنی کمال خود را در این معنا میبینند. لذا افرینشگر زندگی میشوند و زندگی اگر میخواهد دموکراتیک و بر مبنای سبک زندگی مبتنی بر دموکراسی باشد در مرحله اول نیازمند آزادی و رجحان آزادی بر عدالت است. من سه دهه است که فریاد میزنم آزادی بر عدالت رجحان دارد عدالتی که متکی بر ازادی نباشد نقص درونی دارد فاقد مناسبت درونی است . از تناسب بیرونی هم برخوردار نمیشود و در تحلیل نهایی نمیتواند منجر به ایجاد عدالت شود. این منطق ؛ این معنا را بر میتابد که اکنون مردم ایران یا حداقل در بخشی از این مردم که در این خیزش وارد شدهاند با وجود مسائل و معضلات عجیب اقتصادی با وجود اینکه در انتخابات 1400 همه کاندیداها و جریانات سیاسی از معیشت و اقتصاد سخن گفتند و شعارهای خود در این زمینه را به اوج رساندند؛ عرض کردم که مساله اصلی مردم (آزادی) است. البته آزادی در معنای اصیل کلمه نه آنچه در ذهن توجیهگران بازتولید آزادی در بی بندوباری هستند. زمانی که « آزادی» باشد «عدالت» میتواند استحکام پیدا کند. وقتی آزادی باشد عدالت حتی در واضح ترین و مبرهن ترین وجه خود یعنی قضاوت به متهِم و متهَم هر دو یکسان مینگرد.
* طبقه متوسط و پایین جامعه به هم چسبندگی پیدا کردهاند
سال 88 به بعضی از کاندیداهای ریاست جمهوری پرسیدم شما ازادی را بر عدالت رجحان میدهید یا عدالت را بر آزادی؟ همگی در جریانهای رقیب عدالت را بر آزادی رجحان میدادند. امروز مردم ایران در یک فرایند تاریخی فهمیده اند ؛ آزادی ایستگاه مطمئن زندگی است . خیزش کنونی از نظر پیوند طبقاتی نیز واحد معنا است. سال 88 محور مختصات حرکت از نظر طبقاتی بر محور بلوار رسالت و حوالی پل سید خندان بود. منظورم وجود طبقات متوسط در رویکردی سیاسی با استعاره فوق است. در آن سال طبقاتی در حرکت بودند که با محوریت طبقاتی میانه تهران در پل سید خندان در حرکت جنبش سبز جمع شده بودند. یعنی طبقه متوسط پایین و بخشی از طبق متوسط بالا در جامعه ملی ما که طرفدار نوعی حرکت سیاسی بودند و با اهداف سیاسی وارد قضایا شدند. سال 96 و 98 طبقات پایین جامعه وارد مختصات حرکت شدند و دیدیم که هشتاد و هشتیها در حاشیه متن آنها دربرگیرنده حاشیه نشینها نیز شد. یعنی طبقه پایین در محدوده پایین پل سید خندان و طبقات پایینتر جامعه از میدان نمیرین تا کاریزما را در جریان اعتراض وارد کرد. ولی در همین حال طبقه متوسط جامعه به آن چسبندگی پیدا نکرد. همانگونه که در ساال 88 طبقه پایین جامعه با طبقه متوسط پایین چسبندگی پیدا نکرد. در 88 طبقه متوسط در تردید بود. طبقه متوسط بالای جامعه در هر دو جنبش اعتراضی 88 و 98 چسبندگی اش با حکام و طبقه بالای جامعه بود. انها با ویژگی خاص استفاده از فضای گل آلود اقتصادی با تورهای خود ماهیهای به نسبت گنده میگرفتند. سال 98 طبقه پایین جامعه وارد عمل شد و طبقه متوسط جامعه بالعکس در حاشیه قرار گرفت. امروز هم طبقه متوسط جامعه و هم طبقه پایین جامعه وارد خیزش میشوند. به هم چسبندگی پیدا کردهاند و آن بهم چسبندگی باعث میشود که طبقه متوسط بالا هم در طبقه متوسط پایین فرو بریزد. مقتضیات اقتصادی، معیشتی ناشی از تحریمهای حوزه سیاست خارجی در حال ریختن طبقه متوسط بالا به طبقه متوسط پایین و طبقه متوسط پایین به طبقه پایین جامعه است. این بهم چسبندگی آنها علیه طبقه بالای جامعه صورت میپذیرد و اگر فکری به آن نکند و طبق خواستههایش عمل نکند میزان تحرک در اینده ابعاد حجیمتر و فزونتری به خود میگیرد.
*پس با این تفسیر همه آنهایی که مطالبات اقتصادی، فرهنگی ، اجتماعی و … دارند در این اعتراضات همه در یک مسیر قدم بر میدارند؟
این بهم چسبندگی را میتوانیم ببینیم. تمایل انها به یک ستون فقرات واحد زیاد شده است و کثرتها میل به وحدت پیدا میکنند. من در رساله آینده رسانهها و نقششان در جنبشهای نوین اجتماعی آوردم که فراپارادایم اندیشه کل بشر در حال تغییر است. اگر مردمی در بخشی از زیست جهان زمینی ما زیست میکردند که وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را برمیساختند که آن هم ناشی از تفکر استعارهای- اسطورهای ایران باستان است. اما؛ اکنون جهان تمایل شدیدی به کثرت در وحدت و وحدت در کثرت پیدا کرده است. یک انقلاب فراپارادیمی در حال شکلگیری است که آن کثرت در وحدت و وحدت در کثرت را بر پارادایم وحدت در کثرت و کثرت در وحدت غلبه میدهد. اینها ظاهرا به هم نزدیکند ولی در بطن خودشان تمایز بسیار والایی با یکدیگر دارند. شما اینکه وحدت در کثرت بیندیشی و کثرت در وحدت را برتابی یا اینکه کثرت در وحدت بیندیشی و وحدت را در کثرت دوباره باز آفرینی کنی خیلی تمایز پیدا میکند و تا مرزهای تفاوت پیش میرود. جهان آیندهای که پیش رو داریم جهان تفوق و چیره گی کثرت در وحدت و وحدت در کثرت خواهد بود.
این اتحاد و با هم بودگی را بوجود میآورد نه با من بودگی را. وقتی وحدت را مرکز قرار دهیم میگوییم کثرتها با من وحدت بپذیرند. مقدمه ای بر نگارش تاریخ چیرگی و تسلط فردی و گروهی به نام وحدت است که در خدمت تسلط فردی و گروهی بر جماعت و جامعه قرار می گیرد. این معنا توسط نسل A با رهبران شترصفت پذیرفته نیست. آنجا بود که نوشتم مازاد نشانگان بوجود میآید. دیگر یک نفر یا تفکر یا اندیشه نمیتواند بگوید که من اندیشه غالبم. یک نفر نمیتواند بگوید من رهبر هستم. عصر دایناسورهاتمام شده است. اگر زمانی دایناسورها در طبیعت فرورریختند امرز در قرن بیست و یک میلادی و در آغاز هزاره سوم در عرصه اجتماعی درصحن عمومی یعنی عرصه سیاست دایناسورها در حال انقراض هستند. امروز دایناسورها در معرض خطر مشترک بیداری نسل A و قدرت شتر صفتان در لایه های گوناگون حیات بشری می باشند . این نکتهای است که خیلی وقت است من بر آن پای می فشارم. لذا بر اساس این مطلب باید بگویم که وضعیت جدیدی که آغاز شده است آغازی بر یک کلان روند؛ و روندی است که استمرار پیدا خواهد کرد. ممکن است فراز و نشیب و سکوت داشته باشد ولی سکون نخواهد داشت. هر کس فکر کند که میتواد به آن سکون بدهد و آن را از بین ببرد متوقفش کند ؛ در تحلیل نهایی این روند نابودش خواهد کرد. چرا که این روند ریشههای بسیار قوی و قدرتمندی را در خود پرورش میدهد. شما در حوزه جهانی هم میبینید. در حوزه جهانی فقط هندسه جهانی قدرت در حال تغییر نیست. من در آینده قدرت نوشتم که در آیندهی قدرت ؛ لایههای زیرین قدرت نیز تغییر و امروز در حال دگردیسی هستند. اصلا مفهوم و جنس قدرت در آینده زمان با انقلاب روبرو خواهد بود و اکنون نشانگان خود را در لایههای مختلف در سطوح بالاتر نشان میدهد.
* بسیاری از کارشناسان و صاحب نظران بر این باورند که برای آرام کردن این التهابات باید به سمت نوعی گفت و گو محوری بین حاکمیت و مردم رفت و با زبانی مشترک با آنها سخن گفت؛ اساسا این مساله را چطور تحلیل میکنید؟
مساله زبان مشترک نیست بلکه گفت و گو است. یکی میگوید دیگری هم جواب میدهد. گفت و شنود نیست. گفت و گو اصالت اولیت دارد. من وشما باید گفت و گو کنیم ولی نه اینکه شما هر آنچه من میگویم گوش ندهدید و من نیز هر چه شما میگویید درست نشنوم و پاسخ ندهم . گفت و گو باید به گفت و شنود بیانجامد. همان قدر که من حق گفتن دارم تکلیف شنیدن هم دارم. همان میزان که حق دارم دارم تکلیف شنیدن و بالعکس را هم دارم . لذا این را باید به رسمیت بشناسیم. اگر پارتو جامعه رابه شیر صفتان و روبه صفتان تشبیه کرد. من از سال 1380 فریاد برآوردم که جای شتر صفتان کجا است؟ اگر ما «الیت» و «انتولکتئول» داریم «broad minded » هم داریم. تکرار میکنم سرآمدان یعنی شتر صفتان کسانی هستند که از یک طرف با حکام صحبت کنند و آنها را به نقد پرسمان محور و دائمی خود دراورند. و از سوی دیگر در پایین و در بین نیروهای اجتماعی فرهنگ پروری کنند و با تودهها همراهی کنند.
* لایههای گفت و گو گر جامعه از بین بروند به خودتان ضربه زدید
وضع موجود و حاکمیت شتر صفتان را حقیر کرد. رقیب دانست. سیاست را بنگاهی کرد وانها را شاگرگاه خود دانست که باید کورکورانه تابع و خاضع و دعاگو باشند. بین الان شاهد خیزش همان شتر صفتان بر علیه شیر صفتان جنگجو و حتی رو به صفتان زیرک ساکن در محدوده چیرگی شیران هستیم. لذا شتر صفتان بر علیه نخبگان و روشنفکران وابسته به انهاوارد عمل شدهاند. همه اینهایی که میبینید ورزشکاران، هنرمندان،اساتید صاحب سبک و اندیشمندان اصیل مردمی در جامعه نخیگان تودهای هستند . انها به مردم نزدیکند و سخنگوی مردم شدهاند. این بود که من نظریه فرا همسنگان اجتماعی را با مرکزیت اثر سرآمدان در دهه 80 در چیستی و کیستی و آثاری دیگر مطرح و گفتم فرا همسنگان اجتماعی نه دو دسته که سه دسته هستند. شیرها روباهها و شترها. شتر حیوان است که نه رو باه و نه شیر در هنگامه خصم و اقدام او به راحتی حریفش نمیشوند. شتر از سوی دیگر کوهانی دارد که مایع حیات ذخیره میکند و مردم را از کویر با صبوری عبور می دهد. از سوی دیگر با اینکه صبور است کینه شتری دارد. لذا او ترجمه کننده نخبگان برای جامعه میشود. شما لایه های گفت و گو گر جامعه را که بتوانند گفت و شنود کنند از بین ببرید به خودتان ضربه زدید و تبدیل به یک سیستم خود نابود کننده شدهاید. به جای اینکه سرآمدان را احترام بگذارند از بین میبرند و تحقیر میکنند و به خانواده آنها و شرافت آنهاضربه وارد میشود . نمیتوان توقع داشت که این همه صدای بلند؛ پر از تکبر هیچ انعکاسی نداشته باشد. امروز نه فردا فردا نه پس فردا. آنها به طبقات گوناگون جامعه نزدیکند و طبقات گوناگون جامعه آنها را دوست دارند و خودشان و شخصیتشان را درآنها تعریف میکنند.
*جامعه با ثبات همیشگی شتر صفتان قدرتمند دارد
جامعه ؛ روشنفکر کاخ نشین و نخبه حاکم را از خود جدا میداند چرا که دستتش به او نمی رسد. ولی دستش به شتر میرسد لذا اعتماد بیشتری به شتر صفتان و قرابت بیشتر و محبت فزونتر نسبت به انها دارد . لذا اگر میخواهید که جامعه ثبات همیشگی داشته باشد جامعه باید جامعهای باشد که شترصفتان قدرتمند و در همان حال محترم و قانونمند داشته باشند. چرا غرب هالیوود تشکیل میدهد و جرا این همه خرج ورزش و عالمان و بزرگان اندیشه خود میکند. جوامع پیشرو و با ثبات تغییرات دائمی دارند. ساکن نمیشوند. برای اینکه شتر صفتانشان را در مییابند. این مفهوم را در پاسخ به رئیس جمهور در سال 81 نیز نوشتم. البته آن زمان نگفتم شتر صفت ولی گفتم سر آمدان را ببینید. گفتم ایران را به پاسیفیسم سیاسی تبدیل کنید سلام در درون بپا دارید. یعنی شما بین روشنفکر ، نخبه و سرآمد جامعه گفت و شنود برقرار و ایجاد توازن و تعادل نمایید.
*تلاقی«منع درونی و نحریم بیرونی» طغیان ایجاد میکند
به من میگویند چگونه پیش بینی میکنی که این زمان این حادثه رخ میدهد. همینها به من آموخته که بدانم این حادثه رخ میدهد و بگویم فردا اگر این رویه ادامه یابد فاصله این طغیانها نه به سال که به ماه میرسد. همانگونه که پزشک با گرفتن آزمایش و نبض بیمار میفهمد چه انجام خواهد شد. علم در وجوه گوناگون علوم انسانی و اجتماعی ؛ سیاست، روابط بینالملل، امنیت و آینده اندیشی و واژه آفرینی تشریفاتی نیست و ترکیب اینها به ما کمک میکند که ببینیم آینده چه خواهد شد. علم اگر نتواند چند قدم جلوترخود را ببیند وبه اصطلاح آقایان بصیرت و به اصطلاح من دانایی و هوشیاری نداشته باشد که کار کرد ندارد. چه اندازه نظام حاکم به جامعه علمی اصالت آن و کارکردش در پیش نگری اعتماد کرده است. بله اساتید حکومت محور منفعت طلب داریم . انها به جای تحلیل علمی به توجیه کنشها برای تقریب به منافع و افزون کردن حسابهای خود میاندیشند. مردم مهم نیستند. حکام هم تا زمانی مهماند که منافعشان در خطر نیافتد . اقایان خود را علامه کل میدانند و هر کس ضد آنها سخن بگوید ضد همه چیز است. این معنا نمیتواند ادامه پیدا کند چرا که هرچه جلوتر برود ؛ هزینه بیشتر میشود. ولی در نهایت اثر خود را در یک جا باقی میگذارد. این منطق را باید بپذیریم. اکنون یک جنبش اومانیسم ازاد در جهان به وجود امده است که نوتطبیق گرایی میکند و این محدود به ایران نیست. اگر چه ایران به همان دلایل که گفتم تحت فشار دگرگونیهای وسیع از درون قرار دارد. در درون؛ جامعهای داریم که از همه چیز جهان امروز به نفع قرائت حاکم امروز «منعع » میشود و از زاویه بیرون جامعهای داریم که تحت شدیدترین«تحریم»ها واقع میشود. تلاقی «منع درونی و نحریم بیرونی» در یک چهار راه طغیان بزرگ ایجاد میکند.