باریخ نیوز-
آسیب شناسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی
علی عیدی پور
عضو اندیشکده آینده اندیشی سیمرغ
سیاست خارجی را میتوان از مهمترین وجوه حیات اجتماعی و سیاسی یک کشور دانست،چراکه نحوه عملکرد کشور در محیط بیرونی تاثیر بهسزایی در تمامی شئونات داخلی و خارجی آن کشور دارد.درهمین راستا،هرکشوری در نظامبینالملل نیازمند تعیین اصول و اهدافی در سیاست خارجی خود است تا به بهترین شکل ممکن منافع ملی خود کشور را تأمین نماید،جمهوری اسلامی ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست.
جمهوری اسلامی ایران کشوری با ویژگی خاص یا شاید بتوان گفت منحصر به فردی است.از یک سو، نظام سیاسیجمهوری اسلامی ایران،برآمده از یک انقلاب است،در نتیجه جمهوری اسلامی ایران یک کشور انقلابی است.از سوی دیگر،انقلاب ایران براساس اصول و مبانی دین اسلام به ویژه قرائت شیعی آن شکل گرفته ،درنتیجه ایران همزمان یک کشور اسلامی هم است.بنابراین انقلابی و اسلامی بودن،مشخصه اساسی جمهوری اسلامی ایران هستند که نقش اصلی را در تعیین اصول و اهداف سیاست خارجی بازی میکنند.
البته باید یادآور شد که وزن جنبه انقلابی بودن بر اسلامی بودن فزونی دارد. این نکته از این منظر دارای اهمیت است که انقلابیبودنیککشور رفتارهای خاصی را ورای مرزهایملی به آن کشور تحمیل میکند.انقلابها دگرگونیهای بنیادینی هستند و چون داعیهدار گفتمان جدیدی هستند،دامنة تاثیرات آنها فراتر از مرزهای ملی است؛به بیان بهتر انقلابها در ذات خود ماهیتی«فراملی» دارند.در نتیجه طبیعیت هر انقلابی از جمله انقلاب اسلامی در ایران طرح«صدور انقلاب» است.
ترکیب انقلاب و اسلام،شکلگیری”گفتمان انقلاب اسلامی”در ایران را به دنبال داشت.این گفتمان اصول و اهداف سیاست خارجی جدید ایران را تعریف کرد.اصول و اهداف انقلابی_اسلامی،کنشهای تازهای را در دو سطح نظام بینالملل و جهان اسلام پیش روی جمهوری اسلامی ایران قرار داد. در سطح نظام بینالملل و در قالب اصل استکبارستیزی،گفتمان انقلاب اسلامی،استراتژی تجدیدنظر طلبی را در پیش گرفت.بنابراین،همواره رویکردی انتقادی به نظامبینالملل موجود داشته است.در این راستا،جمهوری اسلامی تلاش دارد با اصلاحات ساختاری وهنجاری،نظامبینالملل را اصلاحکند.
درسطح جهان اسلام،جمهوری اسلامی خود را «ام القری»جهان اسلام تعریف میکند،در نتیجه پاسداری از موجودیت اسلام را از وظایف اولیه خود میداند. به طور مختصر می توان گفت که سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران،آرمانگرایانهِ ایدئولوژیک است. برخی معتقدند که سیاست خارجی جمهوری اسلامی،عملگرایانه است.ایشان برای اثبات نظراتشان،پذیرش قطعنامه 598،پذیرش مجدد روابط دیپلماتیک با غرب در دوران اصلاحات،حضورفعالدر سازمانهای بینالمللی،ورود جدی به مذاکرات منتهی به برجام و سیاست نگاه به شرق را به عنوان نمونههای عملگرایی معرفی میکنند.
اما واقعیت این است که ماهیت جمهوری اسلامی ایران و سیاست خارجی آن انقلابی و ایدئولوژیک بوده و صرفاً نقاب عملگرایانه بر چهره دارد.به بیان بهتر،نظام سیاستگذاری خارجی جمهوری اسلامی زمانی که در تعقیب اهداف و آرمانهای انقلابی_ایدئولوژیک خود با مانع و محدودیت روبهرو میشود،صرفا به تغییر تاکتیک اقدام میکند اما استراتژی کلان انقلابی_اسلامی خود را به کل کنار نمی گذارد.این تغییر تاکتیک را نمیتوان به عنوان عمل گرایی دانست.به همین دلیل است که موضوعاتی مانند اسرائیل ستیزی،حمایت از آرمان رهایی قدس،استکبار ستیزی،مخالفت با هژمون و تقابل با آمریکا کماکان جزو بنیادیترین اصول و اهداف سیاست خارجی جمهوری اسلامی باقیماندهاند.عملگرایی اینگونه است که با برآوردی واقعبینانه از وضعیت خود و محیط پیرامونی،اهداف منطقی و قابل دستیابی را تعیین و استراتژیهای همراستا را جهت تحقق اهداف پیگیری کرد.
اکنون باید ببینیم بین اصول و اهداف سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و تواناییهای این کشور جهت تحقق آن اهداف چه نسبت و سنخیتی وجود دارد.باید بررسی کنیم که در طول بیش از چهار دهه از عمر جمهوری اسلامی ایران،کدامیکازاهدافآرمانی،ایدئولوژیکوانقلابیتعیینشده از سوی نظام سیاسی ایران محقق شدهاند؟ پیگیری اهداف آرمانگرایانه،ایدئولوژیک و انقلابی چه هزینهها و چه دستاوردهایی برای ایران داشته است؟ آیا تناسبی بین هزینهها و فایدههای تعقیب این اهداف وجود داشته است؟پاسخ به این پرسشهاحیاتی است؛ چرا که اگر در تحقق اهداف تعیین شده موفق بودهایم که جای بحثی نیست و باید همین مسیر را ادامه دهیم. اما چنانچه در تحقق این اهداف ناکام بودهایم باید در اهداف تعیین شده تجدیدنظر کنیم. درسطح نظامبینالملل،از یکسو،پیگیریاصلاستکبارستیزیازسوی جمهوری اسلامی ایران،خود را در قالب سیاست«آمریکا ستیزی» به عنوان«مظهر استکبار»نشان داد که باعث رویارویی جمهوری اسلامی ایران با آمریکا و متحدان آن کشور شد.بیش از چهار دهه اصرار در ادامه سیاست آمریکاستیزی،موجب آسیبپذیری ایران شده که با تحریمهای همهجانبه آمریکا علیه ایران،تبعات سیاسی،اقتصادی،اجتماعی و امنیتی گوناگونی را به جامعه ایرانی تحمیل کرده است.
از سوی دیگر،پافشاری در مخالفت با نظم و نظام موجود بینالمللی در قالب سیاست«تجدیدنظرطلبی» نیز هزینههای سیاسی-بینالمللی برای ایران به همراه داشته است.درهر نظام بینالمللی دولتهایی که از نظم و نظام موجود ناراضی هستند،استراتژی تجدیدنظرطلبی را در دستور کار خود قرار میدهند تا نظمی مطابق با خواست خود را مستقر سازند.جمهوری اسلامی ایرانِ ناراضی از نظم موجود نیز از زمان تاسیس،جهتگیری تجدیدنظرطلبانه را در سیاست خارجی خود در پیش گرفت.اما این استراتژی نه تنها به نظم مورد نظر نینجامید بلکه باعث آسیب پذیری ایران شده است.
اتخاذ استراتژی تجدیدنظرطلبانه در برابر نظم مستقر نیازمند برخورداری از توان مادی لازم وکافی است تا از آن طریق بتوان در برابر نظم مستقر ایستاد و آن را به چالش کشید یا حتی نظمی در برابر آن ایجاد کرد. جمهوری اسلامی از بدو تأسیس تاکنون فاقد فاکتورهای مادی لازم وکافی برای پیشبرد سیاست خارجی تجدیدنظرطلبانه خود بوده و میباشد.در این میان مهمترین فاکتور مورد نیاز،در مرحله اول توان اقتصادی است که در مراحل بعدی باید قابلیت ترجمه شدن در عرصههای تکنولوژی و نظامی را داشته باشد.این عدم برخورداری از تواناییهای مادی،موجب شده که اهداف و ابزارهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی با یکدیگر همخوانی نداشته باشند.به عبارت بهتر،ایران اهدافی را در دستور کار سیاست خارجی خود گنجانده که ابزارهای لازم وکافی برای دستیابی به آنها را ندارد و این نشان دهنده عدم واقعبینی در سیاست خارجی است. در سطح جهان اسلام نیز،شرایط منطبق با اصول و آرمانهای انقلابی-اسلامی جمهوری اسلامی ایران نبوده و به همین دلیل اهداف آرمانگرایانهای را برای تغییر شرایط،تعیین و مشخص کرده است.بررسی قانون اساسی، اهداف فراملی سیاست خارجی و رویه رفتاری مقامات بلندپایه جمهوری اسلامی نشان دهنده این است که جمهوری اسلامی در نهایت داعیه رهبری جهان اسلام را دارد.این داعیه در قالب نظریه«ام القرایی» به بهترین شکل ممکن مطرح شده است.دراین سطح نیز به مانند سطح نظام بینالملل،تناسبی بین اهداف،تواناییها و ابزارهای تحقق اهداف جمهوری اسلامی و نیز ویژگیهای جهان اسلام به عنوان یک کل وجود ندارد.
کشور ایران در منطقه خلیج فارس و خاورمیانه قرار دارد که اکثریت ملتها ودولتهایآن مسلمان هستند. بنابراین،اهداف سیاست خارجی جمهوری اسلامی در جهان اسلام در این دو منطقه اهمیت مضاعفی دارند و تاکید جمهوری اسلامی نیز بیشتر بر این مناطق به عنوان مهد جهان اسلام است.حال باید دید که آیا جمهوری اسلامی ایران واقعا ظرفیت و پتانسیل رهبری جهان اسلام را دارد؟ این در حالی است که اولا،ایران تنها کشور غیر عرب مسلمان در منطقه خلیج فارس است.دوم آنکه ایران شیعی مذهب در میان کشورهای مسلمان سنی مذهب منطقه از نظر جمعیتی در اقلیت است.بنابراین طبیعی است که داعیه رهبری جهان اسلام توسط جمهوری اسلامی مورد مخالفت جدی دولت های مسلمانِ عربِ سنی مذهب منطقه قرار یگیرد.اینجا اولین تضاد ایران با کشورهای عرب مسلمان منطقه به رهبری عربستان سعودی شکل گرفته است.
بنابراین،جمهوری اسلامی ایران با توجه به دو مورد قبلی،سعی کرده براساس قرائت شیعی از اسلام،در قالب «آرمان رهایی قدس» با بسیج شیعیان منطقه در چارچوب«محور مقاومت»،رهبری مسلمانان شیعه مذهب منطقه در مبارزه با اسرائیل را به دست گیرد.اینجا دومین تضاد ایران با کشورهای عرب مسلمان منطقه شکل گرفته که در برابر نفوذ و دخالت ایرانِ غیر عرب در مسائل جهان عرب،جبههگیری میکنند.باید به این فهم و درک برسیم که کشورهای عرب خلیج فارس و خاورمیانه ایران را بیشتر به عنوان یک کشور غیرعرب میبینند تا یک کشور مسلمان.
نتیجه این زوایای دید متضاد این شد که ایران و کشورهای مسلمان سنی منطقه خلیج فارس و خاورمیانه به جای نزدیکی،روز به روز از یکدیگر فاصله گرفته و به تدریج روابط پرتنش میان آنها جایگزین روابط همکاریجویانه گردیده است.باید خاطرنشان کرد که تحولات اخیر در روابط جمهوری اسلامی با کشورهای منطقه را باید براساس همان نقاب عملگرایانه که در بالا ذکر شد دانست و نه یک تغییر جهتگیری اساسی در سیاست خارجی.
نکته سوم،تعقیب هدف «نابودی اسرائیل»از سوی جمهوری اسلامی باعث رویارویی روزافزون تهران و تلآویو شده است.نتیجه سیاستهای ایدئولوژیک جمهوری اسلامی،باعث نزدیکی تدریجی کشورهای عرب مسلمان سنی منطقه و اسرائیل به یکدیگر شد که نهایتا در «پیمان ابراهیم» متجلی شد.
ایران به عنوان یکی از کشورهای مهم و بزرگ منطقه خلیج فارس و خاورمیانه ناگزیر است در مسائل این مناطق نقشآفرینیفعال داشته باشد اما نه بر اساس اصول و اهداف آرمانگرایانه و ایدئولوژیک،بلکه براساس منطق بازی قدرت.جمهوری اسلامی در طول بیش از چهار دهه از عمر خود اهداف آرمانگرایانهای را در سیاست خارجی خود داشته که هیچ کدام تحقق نیافتهاند.این اهداف عبارتند از:ایجاد نظم بین المللی عادلانه،وحدت جهان اسلام،آزادی قدس،تشکیل جامعه جهانی اسلامی.علی رغم عدم تحقق،این اهداف کماکان در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران قرار دارند و هیچگونه تغییری در این اهداف رخ نداده است.
نکته مهم دیگر اینکه استراتژیهایی هم که جمهوری اسلامی برای تحقق اهداف آرمانگرایانهِ ایدئولوژیک و انقلابی خود طراحی و اجرا کرده نیز دقیق و منطقی نبودهاند.نمونه بارز استراتژیهای سیاست خارجی ما در سطح نظام بینالملل،استراتژی نگاه به شرق است که برای برون رفت از مشکلات و معظلات ناشی از استراتژیهای تجدید نظرطلبی و استکبار ستیزی،طراحی و اجرا شده است که عملا منفعتی برای ایران نداشته است.
نمونه استراتژی سیاست خارجی ما در سطح جهان اسلام و حمایت از فلسطین در قالب آرمان رهایی قدس،تشکیل محور مقاومت بود. به جز عراق،محور مقاومت چهار کشور را در بر میگرفت:سوریه،لبنان،یمن و فلسطین.از این چهار کشور، سه کشور سوریه،لبنان و یمن،کشورهای درمانده بودند(که قطعا در آینده شرایط این کشورها متفاوت از امروز خواهد بود)،و کشور فلسطین هم که عملا تحت اشغال است.«دولت درمانده» (Failed State) دولتی است که هرج و مرج و جنگ داخلی در آن حکمفرماست و اقتدار سیاسی مرکزی وجود ندارد یا بسیار شکننده است.
بحثکلیدی این است که ما در دو کشور درمانده(سوریه و یمن) حضور داشتیم و با یک گروه(حزب الله)در کشور درمانده دیگر(لبنان) ارتباط داریم که به یک کشور تحت اشغال(فلسطین) کمک کنیم تا آزاد شود.طبیعی است که این اقدام نیازمند صرف هزینههای مادی کلان است،کما اینکه تا کنون مبالغ هنگفتی در این خصوص هزینه شده است.این در شرایطی بود که ایران تحت فشار سیاسی و اقتصادی حداکثری قرار داشت.
نتیجه ترکیب اهداف اشتباه و استراتژی اشتباه،تهدید منافع ملی و تحدید امکانات ملی است.ما در طول بیش از چهل سال دو اشتباه اساسی داشتهایم.اول،تعیین اهدافی فراتر از توان و ظرفیت ملیمان و به دور از واقعیات محیط پیرامونی و عدم برآورد منطقی از نظام بینالملل؛دوم،نفهمیدن اشتباه بودن هدفگذاریمان و ادامه مسیر اشتباه. بعد از گذشت بیش از چهار دهه از عمر جمهوری اسلامی ایران وقت آن رسیده که به طور جدی به این موضوع بپردازیمکه اهداف سیاست خارجی ما و به تَبَعآن، استراتژیهایمان اشتباه بودهاند.
پذیرش اشتباه،اولین قدم در مسیر موفقیت است.