هویت فرهنگی چه رابطه‌ای با كنش‌های اجتماعی، نهادها و فرآیندهای جامعه می‌یابد؟

1

هویت فرهنگی چه رابطه‌ای با كنش‌های اجتماعی، نهادها و فرآیندهای جامعه می‌یابد؟

مهدی مطهرنیا

آینده پژوه سیاسی و اجتماعی

باریخ نیوز- هیچ فرد و به‌خصوص هیچ گروه اجتماعی نمی‌تواند وجود داشته باشد مگر آن كه خود یا دیگران برای وی یك یا چند «هویت فرهنگی» تعریف كرده باشند و او بتواند خود را خواسته یا ناخواسته بازشناسایی كند. بدین‌ترتیب منظور از هویت فرهنگی، مجموعه‌ای از مولفه‌های فرهنگی هستند كه به یك فرد یا به یك گروه، «شخصیت» می‌دهند و به عبارت دیگر او را از سایر افراد یا گروه‌ها «متمایز» می‌كنند تا از این راه وی بتواند وارد روابط میان‌كنشی با خود و دیگران شود و به عبارتی بتواند مسوولیت و توانایی «موجودیت» فیزیكی و ذهنی خود در نظامی كه در آن حضور دارد را بر عهده بگیرد.

در بابِ هویت فرهنگی، همواره چند پرسش پیش روی ما است:

نخست آنكه این هویت با چه اجزایی شكل می‌گیرد؟

سپس آنكه

این هویت چگونه، به چه وسیله و در چه فرآیندی به وجود می‌آید و تحول پیدا می‌كند؟

سوم آنكه

آیا هویت فرهنگی، موقعیتی واحد و یكپارچه است یا متكثر و چندپاره و در هر یك از این دو حالت چه ویژگی‌ها و چه پیامدهایی دارد؟

و سرانجام اینكه

هویت فرهنگی چه رابطه‌ای با كنش‌های اجتماعی، نهادها و فرآیندهای جامعه می‌یابد؟

پاسخ به هر یك از این پرسش‌ها، خود نیازمند گستره ای جداگانه از مقولات گوناگون است است. اما، در اینجا تلاش می‌كنیم، نخست پرسشی عمومی به این مجموعه از سوالات (كه تنها بخشی از سوالاتی هستند كه می‌توان مطرح كرد) بدهیم. نخستین پرسش آن است كه مولفه‌های تشكیل‌دهنده هویت فرهنگی كدامند؟ شاید مهم‌ترین مولفه در این زمینه بدون شك و تردید زبان است كه به‌مثابه نه‌تنها ابزار ارتباط اصلی، بلكه ابزار اجتماعی شدن افراد و ظرف اصلی اندیشیدن، انباشت فكر و مركز پردازش داده‌های دریافتی از جهان بیرونی و به مادیت در آوردن آنها از طریق نظام شناختی عمل می‌كند. البته زبان بحث مفصلی دارد كه در اینجا مجال ورود به آن نیست. مولفه بسیار مهم دیگر كه خود از زبان نشأت می‌گیرد، نظام‌های نام و نام‌گذاری است كه خود یك فرآیند «طبقه‌بندی كننده» به حساب می‌آید. وقتی به یك فرد یا به یك گروه نامی داده می‌شود، این نام در نظام اجتماعی از پیش تعریف شده است و نقطه آغاز یك هویت را با گروهی از مفاهیم بارگذاری می‌كند. مولفه‌های شكلی و محتوایی به دنبال نام و طبعا در یك نظام زبان شناختی و شناختی، می‌آیند. فرد یا گروه، دارای كالبد یا بدنی است كه در چارچوب اجتماعی در ظاهر و با سازوكارهایی مشخص، تعریف و تبیین می‌شود، بنابراین شكل و محتوای این بدن به صورت ایستا یعنی در یك لحظه مفروضِ ثابت و در قالب واقعی‌تر پویا، یعنی در میلیاردها حركت روزانه‌اش، هویت فردی و گروهی را در چارچوب روزمرگی و سبك زندگی می‌سازند. كنش‌ها و پنداشت‌های فرد و گروه نیز، رابطه‌ای چرخه‌ای با هویت او دارند و دایما این هویت را بازتعریف می‌كنند و به اصطلاح آن را در «صحنه» قرار داده و باز‌سازی‌اش می‌كنند. چگونگی و ابزار ساخت هویت فرهنگی، عمدتا از خلال فرآیندهای آموزش غیررسمی (خانواده و جامعه) و رسمی نظام آموزشی انجام می‌گیرد. در طول این فرآیند، مجموعه گسترده‌ای از نظام‌های زبان شناختی، شناختی و بازنمایی (representation) وارد عمل می‌شوند، با وصف این تجربه تاریخی در قرن اخیر، نشان می‌دهد كه تلاش دولت‌ها و صاحبان قدرت در به كنترل گرفتن ابزارهای ساخت هویت به ویژه در حوزه عمومی و رسمی و حتی تلاش آنها برای دخالت در ساخت هویت از خلال حوزه خصوصی، كه نهایتا به صورت ایدئولوژی‌های بسیار سخت و استیلاطلب ظاهر شده‌اند، عموما به اهداف خود نرسیده‌اند یعنی هویتی را كه می‌خواسته‌اند حتی پس از چند نسل، نتوانسته‌اند بسازند، اما این امر سبب آن نشده كه در حوزه هویت فرهنگی، آسیب‌های جدی بر جامعه وارد نكنند. نمونه توتالیتاریسم‌های متفاوت قرن بیستم و جوامع بازمانده از آنها از آلمان هیتلری گرفته تا شوروی استالینی و از چین مائویی گرفته تا ژاپن نظامی‌گرا ، از این لحاظ گویا هستند.

در مورد یكپارچگی و وحدت هویت، بلافاصله مساله بالا تایید می‌شود: هویت‌های انسانی تقریبا هرگز یكدست و یكپارچه نبوده‌اند و نیستند زیرا انسان در فردیت و در جمع، در حداقل قابل تصوری از موجودیت خویش نیز باز موجودیتی بیولوژیك است كه بنا بر جنسیت، سن، سلامت و… با دیگر انسان‌ها یكسان نیست و وقتی مشخصات فرهنگی به این امر اضافه شوند كار به مراتب پیچیده‌تر می‌شود. هویت واحد، در حقیقت یك توهم توتالیتری آسیب‌زا بیش نیست كه هرگز تحقق نیافته است. هویت متكثر برای آنكه بتواند به موقعیت اجتماعی، امكان وجودی بدهد نیاز به قرار گرفتن در قالب‌های از پیش تعریف شده (هرچند تغییرپذیر) الگوها و نقش‌های جامعه مربوطه است. و سرانجام هویت فرهنگی نیاز به همسازی و انطباق با فرآیندها و نهادها و سازوكارهای هر جامعه‌ای دارد. اگر میان این دو گروه از واقعیت‌های اجتماعی و چه در سطح كنش، چه در سطح بازنمایی تضاد سختی به وجود بیاید، بی‌شك مابه‌ازاهای آسیب‌شناختی سختی برای جامعه خواهد داشت كه خود را به گونه‌ای مختلف بازتولید و تنش را تاحدی كه می‌تواند انفجار‌انگیز باشد در آن جامعه بالا می‌برند.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *